دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310120140501Effects of early age feed restriction and thermal conditioning on growth and carcass characteristics in broiler chickens subjected to heat stressاثر عادت دهی گرمایی و محدودیت غذایی اوایل دوره ی رشد بر عملکرد و هورمون های تیروئیدی جوجه های گوشتی تحت تنش گرمایی5125256FAمریم اعلائیندارممحمد حسین شهیرعضو هیئت علمی دانشگاه زنجان دانشکده کشاورزی گروه علوم دامیمرتضی مموییعضو هیئت علمی دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی رامین دانشکده علوم دامی و صنایع غذایی گروه علوم دامیسمیه سالاریعضو هیئت علمی دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی رامین، دانشکده علوم دامی و صنایع غذایی، گروه علوم دامیJournal Article20120425 The most poultry production in the world is dedicated to dry and tropical regions that these areas have long days with high temperature over 30<sup>0</sup>C. In these regions the most important problem is heat stress which could cause less production and more mortality in the flock. In this study the useful effects of early age thermal conditioning and feed restriction to improve performance of broiler chicks under summer heat stress were investigated. Three hundred chicks (cobb 500) were randomly divided into 4 treatments, with 5 replicates (15 chicks) for each treatments in completely randomized block design. Treatments include thermal conditioning group (TC), feed restriction group (FR), feed restriction-thermal conditioning group (TCFR) and control group (C). The groups TC and TCFR were exposed to thermal conditioning (38±2 C, for 24 h) at third day and the FR and TCFR groups were exposed to feed restriction for seven hours (10 am to 5 pm) at 7-14 days. Thyroid hormones were measured at 26<sup>th</sup> and 40<sup>th</sup> days. Results showed that, thermal conditioning group improved weight gain in comparison with control (p<0.05). Although, All the mentioned treatments had not significant effect on feed intake and feed conversion ratio. Thermal conditioning group increased concentration of T3 and T3/T4 ratio at 26 day of age (p<0.05). The concentration of T3 and T3/T4 ratio at 26 day of age decreased and T3 concentration increased at 40 day of age in feed restriction group, (p<0.05). Therefore, thermal conditioning at 3 day of age, improved performance of broiler chickens through changes in thyroid hormone metabolism in the whole breeding period. بخش اعظم تولیدات طیور در دنیا به مناطق خشک و گرمسیری اختصاص دارد که این مناطق دارای طول روز بلند و با دمای بیش از 30 درجهی سانتیگراد دارند. بدیهی است که در چنین شرایطی، یکی از مهمترین مشکلات صنعت طیور تنش گرمایی بوده که از یک طرف کاهش تولید و از طرف دیگر افزایش مرگ و میر در گله را در پی خواهد داشت. در این تحقیق تأثیر عادتدهی گرمایی و محدودیت غذایی اوایل دوره بر عملکرد و سطوح هورمونهای تیروئیدی خون جوجههای گوشتی در شرایط تنش گرمایی مورد ارزیابی قرار گرفته است. برای این منظور 300 قطعه جوجهی گوشتی سویهی کاب در 4 تیمار آزمایشی و در قالب مدل آماری به صورت فاکتوریل 2×2 در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی با 4 تیمار و 5 تکرار با 15 پرنده در هر تکرار استفاده شد. تیمارها شامل گروه عادتدهی گرمایی، محدودیت غذایی، عادتدهی گرمایی و محدودیت غذایی و گروه شاهد بودند. عادتدهی گرمایی در روز 3 (در دمای 2±38 درجهی سانتیگراد) و محدودیت غذایی از روز 7 تا 14 (از ساعت 10 تا 17) اعمال شد. در اواسط و اواخر دورهی پرورش (26 و 40 روزگی) سنجش هورمونهای تیروئیدی صورت گرفت. نتایج آزمایش نشان داد عادتدهی گرمایی باعث بهبود افزایش وزن در شرایط تنش گرمایی نسبت به تیمار شاهد میشود (05/0p<). اعمال محدودیت غذایی و عادتدهی گرمایی تأثیر معنیداری بر میزان کاهش مصرف خوراک و بهبود ضریب تبدیل غذایی در هنگام تنش گرمایی نداشت. عادتدهی گرمایی باعث افزایش میزان غلظت T3 و نسبت T3/T4 در 26 روزگی شد (05/0P<). محدودیت خوراک باعث کاهش سطوح T3 و نسبت T3/T4 در 26 روزگی شد و در 40 روزگی سطح T3 خون را افزایش داد (05/0P<). در مجموع، عادتدهی گرمایی در سه روزگی از طریق تغییر در متابولیسم هورمونهای تیروئید باعث بهبود عملکرد جوجههای گوشتی در کل دورهی پرورش شد.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310120140501Effect of soy milk on histomorphometric changes of cerebellum in neonatal ovariectomized ratsاثر شیر سویا بر تغییرات هیستومورفومتریک مخچه ناشی از برداشت تخمدان در موش های صحرایی نوزاد13225257FAمینا تجلیدانشگاه شیرازمهناز طاهریان فرددانشگاه شیرازمحمد ابراهیم آستانهدانشگاه شیرازJournal Article20130408 Soy milk contains isoflavones that comprise the phytoestrogen families. The phytoestrogens are molecules derived from plants that have estrogen-like activity. They have structural similarities with mammalian estrogen. This study was done to investigate effect of soy milk on histomorphometric changes of cerebellum in neonatal ovariectomized rats. For this study, 30 female rats (one-day-old) were kept in standard laboratory conditions. Then 20 rats (one-week-old) were randomly selected and underwent surgical removal of the ovaries (OVX). Five rats were served for sham surgery, and the rest of 5 rats were considered as control study. The three OVX groups were treated on 14 days of age by soy milk (0.75 ml/kg), 1.5 ml/kg and 3 ml/kg respectively 2 times per day. At the end of two months, all rats were euthanized, blood samples were collected and the cerebellum was dissected and fixed in 10% formalin. Serial sections were obtained from prepared blocks and stained by H&E that were studied by light microscopy. Cerebellar histomorphological features included; measuring the thickness of the granular, molecular layers and Purkinje cells size in cerebellum gray matter, counting the cell number in these layers, estimating the thickness of the white matter, comparison of gray matter to the white matter in the cerebellum. According to this study, low estrogen level due to ovariectomized infant rats have reduced the thickness and cell number in most layers of the cerebellum. But, feeding high level of soy milk to ovariectomized infants induced high serum concentrations of 17-β estradiol that subsequently increased thickness and cells numbers of the cerebellum. Therefore the soy milk can be used as a source of synthetic hormone replacement. سویا محتوی مقدار زیادی ایزوفلاون میباشد که از خانواده فیتواستروژنهاست. فیتواستروژنها مولکولهای مشتق شده از گیاه بوده و دارای فعالیت شبه استروژنی هستند. آنها دارای شباهتهای ساختاری با استروژن پستانداران میباشند. این تحقیق با هدف مطالعه اثر شیر سویا بر تغییرات هیستومورفومتریک مخچه ناشی از برداشت تخمدان در موشهای صحرایی نوزاد صورت گرفته است. برای انجام این تحقیق تعداد 30 قطعه موش صحرایی مادهی یک روزه در شرایط استاندارد آزمایشگاهی نگهداری شدند. در سن یک هفتگی به طور تصادفی تعداد 20 قطعه موش تحت عمل جراحی برداشت تخمدان (OVX) قرار گرفتند و 5 قطعه موش نیز به عنوان گروه شاهد (sham) جراحی شدند. 5 موش باقیمانده به عنوان کنترل در نظر گرفته شدند. سپس درمان سه گروه از موشهای OVX در 14 روزگی توسط شیر سویا به میزان ml/kg 75/0،ml/kg 5/1 و ml/kg 3 دو بار در روز انجام گرفت. در پایان دو ماهگی، پس از خونگیری و مرگ بدون درد، مخچهی تمامی موشها جدا و در فرمالین 10% قرار داده شد. پس از پروسهی بافتی و رنگآمیزی متداول هماتوکسیلین - ائوزین، در زیر میکروسکوپ نوری هیستومورفومتریک مخچه شامل اندازهگیری ضخامت لایههای گرانولار، مولکولار و اندازهی سلولهای پورکینژ در مادهی خاکستری مخچه، شمارش سلولها در این لایهها، ضخامت مادهی سفید و مقایسهی نسبت مادهی خاکستری به مادهی سفید مخچه انجام گرفت. با استناد به تحقیق حاضر میتوان گفت که کم شدن استروژن ناشی از برداشت تخمدان در موشهای صحرایی نوزاد موجب کاهش ضخامت و تعداد سلولها در بیشتر لایههای مخچه میگردد و با استفاده از شیر سویا (به میزان بالا) باعث افزایش غلظت سرمی 17-β استرادیول در خون شده که متعاقباً سبب افزایش ضخامت لایه و تعداد سلولها میشود. بنابراین شیر سویا میتواند به عنوان منبع فیتواستروژن جانشین هورمونهای مصنوعی مد نظر قرار گیرد.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310120140501The effect of different forms of magnesium oxide in anesthesia of common carp fingerlings by ketamineتأثیر استفاده از اشکال مختلف اکسید منیزیم بر بیهوشی بچه ماهی های کپور معمولی با کتامین23295258FAبختیار حیدریفارغ التحصیل دکتری دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهوازرحیم پیغاناستاد بخش آبزیان دانشکده دامپزشکی ، دانشگاه شهید چمران اهوازامین اسماعیلی رادفارغ التحصیل دکتری دامپزشکی ، دانشگاه شهید چمران اهوازحسین نجف زاده ورزیدانشیار بخش فارماکولوژی، دانشکده دامپزشکی دانشگاه شهید چمران اهوازسراج بیتادانشجوی دکتری تخصصی بهداشت آبزیانمهدی پور مهدی بروجنیاستاد یار بخش بهداشت مواد غذایی ، دانشکده دامپزشکی دانشگاه شهید چمران اهوازJournal Article20121127 By increasing demand of aquaculture industry to good and safe anesthetics drugs for fish farming and hatchery practices, investigation for finding new anesthetic drug is necessary. Ketamine is one of anesthetics drugs which have many applications in veterinary medicine. The purpose of this study was to investigate the effect of magnesium oxide nanoparticle and magnesium oxide on anesthesia with ketamine in common carp. For this purpose, 120 common carp fingerling (in 8 groups) were exposed to different concentrations of magnesium oxide nanoparticles (12.5, 25 and 50 ppm) in basic concentration of ketamine (100 ppm), Time of anesthesia and recovery from anesthesia were recorded. Results showed that, there were significant differences between the groups in duration of anesthesia induction and recovery. The use of ketamine anesthesia with nano-magnesium oxide reduced the time of anesthesia in comparison with ketamin anesthesia alone. According to results, by increasing the concentration of magnesium oxide, duration of anesthesia decreased accordingly. The combination of low concentrations of nano-magnesium oxide with ketamine reduced recovery of anesthesia in comparison with the control, but in higher concentration of magnesium oxide, recovery time increased proportionally. In conclusion, the best effective concentration for a safe anesthesia in common carp determined as 25 ppm magnesium oxide with 100 ppm ketamine. با افزایش نیاز کارگاههای تکثیر و پرورش ماهی به استفاده از بیهوش کنندهها، آزمایشهای بیشتری به منظور معرفی داروهای بیهوشی جدید ضروری است. یکی از مواد بیهوش کنندهای که در دامپزشکی کاربرد فراوانی دارد، کتامین میباشد. هدف از این مطالعه بررسی تأثیر استفاده توأم نانو ذرات اکسید منیزیم و همچنین شکل معمول آن به همراه کتامین در بیهوشی ماهیان کپور معمولی بوده است. در این مطالعه تعداد 120 قطعه ماهی کپور معمولی در 8 تیمار (5 قطعه در هر تکرار) در معرض غلظتهای مختلف نانو ذرات اکسید منیزیم و اکسید منیزیم معمولی (ppm 5/12، ppm 25، ppm 50) و غلظت پایهای ppm100 کتامین قرار داده شدند و مدت زمان بیهوشی و همچنین بازگشت از بیهوشی ثبت گردید. نتایج نشان داد که اختلاف معنیداری بین گروهها از نظر مدت زمان القای بیهوشی و مدت زمان بازگشت از بیهوشی وجود دارد (05/0P<). استفاده از نانو اکسید منیزیم به همراه کتامین سبب کاهش مدت زمان ایجاد بیهوشی در ماهیان گردید. نتایج نشان داد هرچه غلظت نانو اکسید منیزیم بیشتر باشد، مدت زمان بیهوشی نیز کاهش مییابد. ترکیب غلظتهای پایین اکسید منیزیم با کتامین سبب کاهش مدت زمان بازگشت از بیهوشی شد؛ ولی با افزایش بیش از حد غلظت اکسید منیزیم مدت زمان بازگشت از بیهوشی نیز افزایش یافت. بهترین اثر بیهوشی در ماهیان مربوط به غلظت ppm100 کتامین به همراه ppm25 اکسید منیزیم بود.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310120140501Evaluation of counterimmunoelectrophoresis method for detection of somatic circulating antigen of Fasciola gigantica in bovine seraارزیابی روش کانترایمونوالکتروفورز جهت تشخیص آنتی ژن های پیکری گردشی فاسیولا ژیگانتیکا در سرم گاو30365259FAمحمد حسین راضی جلالیعضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهوازمسعود قربانپورعضو هیات علمی0000000203014577مهدی پورمهدی بروجنیعضو هیات علمیوجیهه خدادادیاندانش آموخته دانشگاه شهید چمران اهوازJournal Article20130115 Diagnosis of fasciolosis is based on antibody or antigen detection in serum. Antigen detection provides early diagnosis of infection. With counterimmunoelectrophoresis (CIEP) antibody or antigen existence can be detected in less than 3 hours. This study assessed this test for diagnosis of <em>Fasciola gigantica</em> antigen in cattle. For this purpose <em>Fasciola gigantica</em> were collected from liver of infected slaughtered cattle. Somatic antigen was prepeared from collected parasites and was injected into 2 healthy rabbits for production of hyperimmuniune sera. For evalution of CIEP totally 60 negative and 100 positive sera were collected from slaughtered cattle. All sera were evaluated for diagnosis of fasciollosis by CIEP for detection of circulating antigen of <em>Fasciola gigantica</em>. 92 from 100 infected cattle sera were positive and 60 uninfected cattle sera were negative in CIEP. Sensitivity and specifity of CIEP for detection of <em>Fasciola gigantica</em> antigen were 100% and 92% respectively. It is concluded that CIEP has acceptable sensitivity and specifity for rapid and early diagnosis of <em>Fasciola gigantica</em>. تشخیص سرولوژیک فاسیولوز یا بر اساس جست و جوی پادتن ضد انگل یا بر پایهی جست و جوی آنتیژن انگل در سرم است. در صورت جست و جوی آنتیژن تشخیص زود هنگام بیماری امکانپذیر میگردد. با روش کانترایمونوالکتروفورز میتوان در کمتر از 3 ساعت وجود پادتن یا آنتیژن را مورد بررسی قرار داد. به منظور ارزیابی این روش برای جست و جوی آنتیژن <em>فاسیولا ژیگانتیکا</em> در گاو مطالعهی حاضر صورت گرفت. برای این منظور، تعدادی کبد گاو آلوده به <em>فاسیولا ژیگانتیکا</em> از کشتارگاه تهیه شد و از انگلهای جمعآوری شده، آنتیژنهای پیکری به روش اولدهام و ویلیامز تهیه گردید. آنتیژنهای مذکور برای ایمنسازی و تولید سرم هیپرایمون به 2 قطعه خرگوش تزریق گردید. برای جمعآوری نمونههای مثبت و منفی، کبد گاوان کشتار شده در کشتارگاه اهواز از نظر آلودگی به <em>فاسیولا ژیگانتیکا</em> مورد بررسی قرار گرفت و 100 نمونه خون از گاوان آلوده و 60 نمونه خون از گاوان غیرآلوده اخذ گردید و نمونههای سرم، از نظر حضور آنتیژنهای گردشی <em>فاسیولا ژیگانتیکا </em>به روش کانترایمونوالکتروفورز مورد بررسی قرار گرفتند. از 100 نمونه سرم گاوان آلوده در کانترایمنوالکتروفورز 92 نمونه مثبت بودند و 60 نمونه سرم گاوان غیرآلوده منفی بودند. حساسیت و ویژگی این آزمایش به ترتیب 92 و 100 درصد محاسبه گردید. با توجه به حساسیت و ویژگی قابل قبول، سرعت بالای این روش، برای تشخیص زود هنگام آلودگی به <em>فاسیولا ژیگانتیکا</em> میتواند مورد توجه باشد.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310120140501Evaluation of the serum Manganese, molybdenum, Iron, copper and macro-minerals in dairy Holstein cowsارزیابی ارتباط سرمی منگنز، مولیبدن، آهن، مس و عناصر اصلی در گاوهای هلشتاین شیری37475260FAناصر نوروزیازا دعلی قلی رامیندانشیار دانشگاهسیامک عصری رضائیعلوم بالینی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه ارومیهJournal Article20121029 Monitoring levels of serum mineral concentrations in cows is important for assessing the effect of contamination on animal health and safety of animal origin products in human nutrition. Thus the concentrations of the serum macro and micro minerals and their interrelationships in 200 Holstein dairy cows including 20 dairy herds were evaluated in Urmia, Iran. Sera were measured to determine the manganese (Mn), molybdenum (Mo), iron (Fe), copper (Cu), calcium (Ca), magnesium (Mg), phosphorus (P), chloride, sodium and potassium concentrations by atomic absorption, auto analyzer and flame photometer machines using appropriate commercial kits. Mean Mn, Mo, Fe and Cu were 15.45, 0.59 ng/ml, 65.6, 40.2 µg/dl and Ca, P, Mg, sodium, potassium and chloride were 1.91, 1.25, 1.22, 134.2, 3.57, 82.4 mmol/l, respectively. Mean concentration of the minerals among the herds, except for sodium, were significantly different (P<0.01). There were significant relationships between Mn/Mo, Mn/Cu, Mn/Ca, Mo/Fe, Mo/Cu, Mo/Ca and Mo/Mg, of which Mo demonstrated the greatest and strongest correlations with the other minerals. The relationships among trace elements and macro-minerals were mostly negative, while Mn and Mo were positive. In conclusion, serum Mn concentration in Urmia dairy cows is likely low but Mo, Cu and Fe are approximately normal. Herd variations in the serum minerals of dairy herds were clear. The presence of negative correlations among minerals indicates their competition effect with each other, while Mn and Mo support each other. Thus, simultaneous studies of elements will improve the production and reproduction performance by supplying Mn or other mineral supplementation according to their competition or supporting characteristics in dairy food with emphasis on Mn, Ca and phosphorus. بررسی سطوح سرمی ریزمغذیها و عناصر اصلی برای ارزیابی وضعیت سلامتی، تولید و تولید مثل دامها ضروری بوده و این بررسی منجر به سالمسازی دامها و تأمین خوراک سالم با منابع دامی برای انسان خواهد شد. در این راستا وضعیت سرمی ریزمغذیها، عناصر اصلی و ارتباط بین آنها در 200 رأس از 20 گله گاو هلشتاین شیری در ارومیه ارزیابی شدند. غلظت سرمی منگنز، مولیبدن، آهن، مس، کلسیم، منیزیم، فسفر، کلر، سدیم و پتاسیم با استفاده از کیتهای مورد نظر در دستگاههای جذب اتمی، اتوآنالیزر و شعلهسنجی اندازهگیری شدند. میانگین منگنز، مولیبدن، آهن و مس به ترتیب 45/15، 59/0 نانوگرم در میلیلیتر، 6/65 و 2/40 میکروگرم در دسیلیتر و کلسیم، فسفر، منیزیم، سدیم، پتاسیم و کلر به ترتیب 91/1، 25/1، 22/1، 2/134، 57/3 و 4/82 میلیمول در لیتر بودند. غلظت ریزمغذیها و عناصر اصلی در بین گلهها به استثنای سدیم معنیدار (01/0P<) بودند. بین منگنز/مولیبدن، منگنز/مس، منگنز/کلسیم، مولیبدن/آهن، مولیبدن/مس، مولیبدن/کلسیم و مولیبدن/منیزیم همبستگی معنیدار بوده که مولیبدن بیشترین و قویترین ضریب همبستگی را با عناصر دیگر نشان داد. رابطهی بین ریزمغذیها و عناصر اصلی اکثراً معکوس ولی منگنز با مولیبدن مثبت بودند. نتیجه این که غلظت سرمی منگنز در گاوهای شیری ارومیه نسبتاً پائین ولی مولیبدن، مس و آهن در حدود طبیعی است. مقادیر عناصر اصلی و کمیاب در گلههای شیری متفاوت بودند. مشاهدهی روابط معکوس بین عناصر معدنی حکایت از واگرایی و رقابت بین آنها دارد؛ بجز منگنز و مولیبدن که اثرات همگرایی و تقویتی داشتند. بنابراین مطالعهی همزمان ریزمغذیها و عناصر اصلی در بهبود تولید و تولید مثل با افزودن منگنز یا سایر مواد معدنی بر اساس اثرات رقابتی و حمایتی آنها با تأکید بر منگنز، کلسیم و فسفر ضروری خواهد بود.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310120140501Effect of purple coneflower (Echinacea purpurea) extract on the performance and cellular and humoral immune responses of broilers under immunosuppressive conditionاثر عصاره ی گیاه سرخارگل (Echinacea purpurea) بر عملکرد و پاسخهای ایمنی سلولی و هومورال جوجه های گوشتی در شرایط تضعیف سیستم ایمنی48585261FAمحمد روستائی علی مهردانشگاه گیلانمحدثه میرباذلدانشگاه گیلانمحمود حقیقاندانشگاه گیلانJournal Article20121027 The experiment was conducted by using of 240 chicks to determine the effect of purple coneflower extract on the performance and immune responses under immunosuppressive condition. The extract of purple coneflower was added in the levels of 0 (E<sub>0</sub>), 1 (E<sub>1</sub>) and 2.5 ml (E<sub>2.5</sub>) to drinking water from 6 to 42 d. At 14, 15, 16, 34, 36, 38 and 40 d in each level of purple coneflower, half of chicks were treated by 9.9 mg/kg oral cyclosporine (C<sub>+</sub>) and other chicks were not treated (C-). The treatments were E<sub>0</sub>C<sub>-</sub>, E<sub>0</sub>C<sub>+</sub>, E<sub>1</sub>C<sub>-</sub>, E<sub>1</sub>C<sub>+</sub>, E<sub>2.5</sub>C<sub>-</sub>, E<sub>2.5</sub>C<sub>+</sub>. Cellular immune responses were assayed by injection of 0.1 ml Phytohaemagglutinin-P (PHA-P) (0.2 mg/ml) in the skin fold of wings at 16 d and thickness of skin were measured after 24 and 48h. To investigate humoral immune responses a 25% SRBC suspension (0.1 ml) were injected in the breast muscle at 33 d and titers IgG and IgM anti SRBC was determined by haemagglutination test at 34, 36, 38 and 40 d. Results indicated that the feed conversion ratio was lower for 1 ml (1.49) purple coneflower than control (1.62) purple coneflower (P2.5C<sub>+ </sub>thanE<sub>0</sub>C<sub>+ </sub>andE<sub>1</sub>C<sub>+ </sub>but it was lower thanE<sub>1</sub>C<sub>- </sub>andE<sub>2.5</sub>C<sub>- </sub>(P<0.05). Therefore, adding 2.5ml/l purple coneflower extract to drinking water improve cellular and humoral immune responses under immunosuppressive condition. در این تحقیق اثر عصارهی سرخارگل بر عملکرد و پاسخهای ایمنی در شرایط سرکوب ایمنی با استفاده از 240 قطعه جوجهی گوشتی بررسی شد. عصاره به مقدار صفر (E<sub>0</sub>)، 1 (E<sub>1</sub>) و 5/2 (E<sub>2.5</sub>) میلیلیتر در لیتر از روز 6 تا 42 به صورت مستمر به آب آشامیدنی اضافه گردید. در روزهای 14، 15، 16، 34، 36، 38 و 40 به نیمی از جوجهها در هر سطح عصارهی سرخارگل برای سرکوب ایمنی، سیکلوسپورین به مقدار mg/kg 9/9 (C<sub>+</sub>) خورانده شد و نیمی از جوجهها هیچ درمانی (C<sub>-</sub>) دریافت نکردند. تیمارهای آزمایش شامل E<sub>0</sub>C<sub>-</sub><sub>،</sub>E<sub>0</sub>C<sub>+</sub> ، E<sub>1</sub>C<sub>-</sub>، E<sub>1</sub>C<sub>+</sub>، E<sub>2.5</sub>C<sub>-</sub> و E<sub>2.5</sub>C<sub>+</sub> بودند. برای ارزیابی پاسخهای ایمنی سلولی در روز 16، مقدار 1/0 میلیلیتر محلول فیتوهماگلوتینین (mg/ml 2/0) به صورت داخل پوستی (چین پوستی بال) تزریق شد و ضخامت پوست بعد از 24 و 48 ساعت اندازهگیری گردید. محلول 25% گلبول قرمز گوسفند (SRBC) در روز 33 به صورت عضلانی تزریق شد و عیار پادتن IgG و IgM ضد SRBC از طریق آزمایش هماگلوتیناسیون در روزهای 34، 36، 38 و 40 تعیین گردید. ضریب تبدیل خوراک در مقدار ml1 عصارهی سرخارگل (49/1) کمتر از مقدار آن در شاهد (62/1) بود (05/0P2.5C<sub>+</sub> بیشتر از تیمار E<sub>0</sub>C<sub>+</sub> و E<sub>1</sub>C<sub>+</sub> و کمتر از تیمار E<sub>1</sub>C<sub>-</sub> و E<sub>2.5</sub>C<sub>-</sub> بود (05/0P<). نتیجه نهائی این که، افزودن 5/2 میلیلیتر عصارهی سرخارگل در هر لیتر آب آشامیدنی جوجههای گوشتی، سبب تحریک پاسخهای ایمنی سلولی و هومورال در شرایط سرکوب ایمنی میشود.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310120140501Molecular study of Yersinia ruckeri distribution, the causative agent of yersiniosis in some farmed rainbow trout of Iranمطالعه مولکولی یرسینیا راکری، عامل بیماری یرسینیوزیس در برخی از مزارع قزل آلای کشور59675262FAمهدی سلطانیگروه بهداشت و بیماری های آبزیان، دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران-قطب علمی بهداشت و بیماریهای آبزیان دانشگاه تهرانشلاله موسویگروه بهداشت و بیماریهای آبزیان دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهرانحسینعلی ابراهیم زاده موسویگروه بهداشت و بیماریهای آبزیان دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران -قطب علمی بهداشت و بیماریهای آبزیان دانشگاه تهرانسید سعید میرزرگرگروه بهداشت و بیماریهای آبزیان دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهرانعلی طاهری میرقائدگروه بهداشت و بیماریهای آبزیان دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهرانشفیق شفیعیگروه بهداشت و بیماریهای آبزیان دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهرانپولین شهرهگروه بهداشت و بیماریهای آبزیان دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهرانسمیرا محمدیانگروه بهداشت و بیماریهای آبزیان دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهرانJournal Article20130211<em> Yersinia ruckeri</em> is the causative agent of yersiniosis, one of the most serious bacterial diseases in rainbow trout culture industry with high economic losses. Outbreaks of clinical forms of the disease have been considerable in Iranian rainbow trout farms. This study was aimed to evaluate the molecular epidemiology of yersiniosis caused by <em>Y. ruckeri</em>, affected farmed trout in Mazandaran (22 farms), Tehran (18 farms), Lorestan (6 farms) and Zanjan (6 farms) provinces during 2011to 2013. Furthermore, biotyping and sequencing of the recovered Iranian isolates was performed. Totally, 34 <em>Y.</em> <em>ruckeri</em> isolates were identified in Mazandaran (14 farms), Tehran (17 farms) and Zanjan (3 farms). All isolates were strongly positive in latex bacterial agglutination using monoclonal antibody to <em>Y. ruckeri</em>. Also, all isolates were identified as biotype 1 showing motility and having lipase activity. In addition, all isolates showed high sequencing similarity (99%). These biochemical, serological and molecular studies all together confirmed the increasing distribution of yersiniosis casued by <em>Y. ruckeri</em> biotype 1 in farmed trout in Iran and so require preventive measures.<em> یرسینیا راکری </em>عامل بیماری یرسینیوزیس یکی از بیماریهای جدی با زیانهای اقتصادی بالا در صنعت پرورش قزلآلای رنگینکمان است. موارد ابتلای ماهیها در مزارع قزلآلای کشور به بیماری مذکور، از نظر بالینی در سالهای اخیر نگرانکننده بوده است. این مطالعه با هدف بررسی پراکنش <em>یرسینیا راکری در</em> مزارع ماهیان مبتلا به بیماری،<em> </em>برای نخستین بار در مزارع استانهای مازندران (٢٢ مزرعه)، تهران (١٨ مزرعه)، لرستان (٦ مزرعه) و زنجان (٦ مزرعه) طی سالهای 1391- 1390و همچنین تعیین بیوتیپ وتوالییابی جدایههای ایرانی انجام گرفت. نتایج حاصل از مطالعات نمونهگیری و کشت باکتریایی، منجر به جداسازی و شناسایی ٣٤ جدایهی <em>یرسینیا راکری </em>از مزارع استانهای مازندران (١٤ مزرعه)، تهران (١٧مزرعه) و زنجان (٣ مزرعه) گردید. تمامی این جدایهها در آزمایش آنتیبادی مونوکلونال ضد باکتری به روش آگلوتیناسیون مثبت بودند. همچنین همگی جدایهها متعلق به بیوتیپ ١ بوده و دارای خواص تحرک و لیپاز مثبت بودند. به علاوه، در مطالعات تعیین توالی تمامی جدایهها دارای تشابه توالی (٩٩)% بودند. حاصل مطالعات بیوشیمیایی، سرولوژیک و مولکولی، بیانگر پراکنش بالای یرسینیوزیس با عامل<em> یرسینیا راکری</em> بیوتیپ ١ در مزارع ماهی قزلآلای مبتلا در کشور است؛ از این رو نیازمند اقدامات جدی پیشگیری از بیماری است.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310120140501Parasitic contaminationof Mudskipper (Boleophthalmus dussumieri) in coastal waters of Banddar- Abbasبررسی آلودگی انگلی ماهی گل خورک (Boleophthalmus dussumieri) در ساحل بندرعباس68765263FAایوب سلیمانیدانشگاه هرمزگاناحسان کامرانیدانشگاه هرمزگانایرج موبدیدانشگاه تهرانمهدی زمانی راددانشگاه ازاد واحد علوم و تحقیقات تهرانسونجا کلینرتزدانشگاه گیسن، آلمانJournal Article20130411 The present study was conducted to investigate the ecology of the ectoparasites and gastrointestinal parasites of Mudskipper fish in coastal waters of Bandar- Abbas from late Dec 2011 to Jun 2012. 69 specimens of fish species (<em>Boleophthalmus dussumieri</em>) were collected and transported to the laboratory. The isolated parasites were fixed in 4% formalin and preserved in 70% ethanol. Three species of endoparasites (<em>Quadrigyrus</em><em> </em>(<em>Acanthogyrus</em>)<em> </em><em>persicus </em>(Acanthocephala), Termatoda, Trypanorhyncha (cestode)) and one species of protozoa (trichodina) were separated from intestine and gill of hosts, respectively.The results indicated that the highest average intensity and abundance of <em>Quadrigyridae </em>which was first isolated from Mudskipper, was observed in June, and the highest average intensity of Termatoda and Trypanorhyncha was observed in March and April. A positive correlation was obtained between the <em>Q. persicus</em> abundance and the host’s total length. At present study <em>Quadrigyrus</em><em> </em>(<em>Acanthogyrus</em>)<em> persicus</em> was recorded as new species of parasite. Also, this study showed that some factors: such as seasonal variation and the total length of the host affect on the abundance and intensity of gastrointestinal parasites. تحقیق حاضر به منظور بررسی انگلهای خارجی و دستگاه گوارش ماهی گل خورک (<em>Boleophthalmus dussumieri</em>) به مدت 6 ماه از دی ماه 1390 تا خرداد ماه 1391 در منطقهی خورآبی ساحل بندرعباس انجام شد. در طول تحقیق، 69 نمونهی ماهی به روش دستی صید و به صورت زنده به آزمایشگاه منتقل گردید. انگلهای جداسازی شده از دستگلاه گوارش در محلول فرمالین 4% تثبیت و به منظور نگهداری به اتانول 70% منتقل شد. در طول دورهی بررسی، انگل بالغ <em>Quadrigyrus</em> <em>persicus </em> (Acanthocephala) و همچنین لارو انگلهای Trematoda و Trypanorhyncha (cestode) از دستگاه گوارش و تکیاختهی تریکودینا از آبشش میزبان جدا شدند. انگل <em>Quadrigyrus sp</em>. که اولین بار از ماهی گل خورک جدا شد بیشترین فراوانی را در خرداد ماه داشت. همچنین نتایج نشان داد که انگلهای تریکودینا و ترماتود بیشترین فراونی را در ماه فروردین داشتند. بر اساس نتایج به دست آمده، فراوانی انگل <em>Q. persicus</em> با طول کل رابطهی مثبت دارد (05/0p≤،41/0r=). در تحقیق حاضر انگل <em>Q</em><em>. persicus </em>گونهی جدید انگلی است که برای اولین بار در جهان جدا و ثبت شده است. همچنین تجزیه و تحلیل نتایج نشان میدهد که تغییرات فصلی و طول کل میزبان فاکتورهای مؤثری روی فراوانی انگلهای دستگاه گوارش ماهی گل خورک میباشند.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310120140501Evaluation of sperm quality in phenylhydrazine-induced hemolytic anemia impacts on mice and protective role of crocinارزیابی اسپرم موشهای سوری مبتلا به آنمی همولیتیک القاء شده توسط فنیل هیدرازین و اثر محافظتی کروسین77845264FAعلی کلانتریدانشگاه تهرانرسول شهروزدانشگاه ارومیهعباس احمدیدانشگاه ارومیهحسن ملکی نژاددانشگاه ارومیهJournal Article20130416 Hemolytic anemia and its produced hypoxia can cause a dysfunction in the testis and spermatogenesis. Iron delivered from hemolysis of erythrocytes can also stimulate oxidative stress. In this study, the aim of this study was to investigate the protective effect of crocin on sperm quality in animals that were exposed against hemolytic anemia induced by phenylhydrazine. Forty nine male and adult mice (20-25g) were grouped within 7 groups. First group was control and treated with normal saline, and test groups were nominated as 2, 3, and 4 and were treated with phenylhydrazine 2, 4, and 6 mg/100g/48 h (i.p.). Animals in groups 5, 6, and 7 were treated with crocin (200 mg/k/day, i.p.) in addition of 2, 4, and 6 mg/100g/48 h phenylhydrazine IP. After 35 days, semen samples were collected from tail of epididymis and the sperm quality parameters including sperm total count, motility, viability, nuclear maturity, and DNA damage were examined. Results showed that phenylhydrazine – induced hemolytic anemia resulted in a remarkable reduction in sperm total count, motility, percentage of viability, percentage of sperm with intact DNA and increased the number of immature sperms, while those groups which were treated with crocin showed significant (P<0.05) improvement in sperm quality parameters. The results may suggest a protective effect of crocin against the phenilhydrazine-induced anemia, which attribute to its antioxidant effects. کمخونی همولتیک و به تبع آن کاهش اکسیژنرسانی میتواند موجب اختلال در عملکرد بیضه و اسپرماتوژنز گردد. همچنین آهن آزاد شده از گلبولهای قرمز و به دنبال آن افزایش آهن بافتی ممکن است ایجاد استرس اکسیداتیو نماید. هدف از این مطالعه، بررسی اثر آنمیهمولیتیک ایجاد شده توسط فنیلهیدرازین بر کیفیت اسپرم موش سوری و نقش محافظتی کروسین بر آسیب ناشی از فنیلهیدرازین بود. از این رو در تحقیق حاضر، تعداد 49 قطعه موش سوری نر بالغ 20 تا 25 گرمی در 7 گروه مورد استفاده قرار گرفتند. گروه اول کنترل، دریافتکنندهی سرم فیزیولوژی و سه گروه دریافتکنندهی فنیلهیدرازین با دوزهای 2، 4 و 6 میلیگرم بر صد گرم وزن بدن به صورت داخل صفاقی هر 48 ساعت یک بار و سه گروه دیگر همراه فنیلهیدرازینکروسین با دوز 200 میلیگرم بر هر کیلوگرم وزن بدن هر 24 ساعت یک بار به مدت 35 روز به روش داخل صفاقی دریافت نمودند. بعد از اتمام دورهی درمان، نمونههای اسپرم گرفته شده از دم اپیدیدیم پس از شمارش کلی و بررسی میزان تحرک، از نظر میزان زنده بودن، بلوغ هسته و آسیب DNA مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج نشاندهندهی کاهش چشمگیر و وابسته به دوز تعداد اسپرم، میزان تحرک، درصد زنده بودن، درصد بلوغ هستهای و اسپرمهای با DNA سالم در گروههای دریافتکنندهی فنیلهیدرازین بود. نتایج حاصل بیانگر این است که کم خونی همولیتیک ناشی از فنیل هیدرازین، به طور معنیدار کیفیت اسپرمها را کاهش داده است، در حالی که بررسی گروههای دریافتکنندهی کروسین به عنوان یک آنتیاکسیدانت نشاندهندهی به حداقل رسیدن این آسیبها بود (05/0P<). بنابراین میتوان نتیجه گرفت که کروسین به عنوان یک آنتیاکسیدانت قادر به خنثی نمودن عوارض ناشی از آنمی همولیتیک در مورد کیفیت اسپرم است.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310120140501Effectiveness comparison of 3 step injection LHRH-a2+PG with carp pituitary extract (2 step injection) in reproduction function of Barbus sharpeyiمقایسه ی تأثیر تزریق 3 مرحلهای هورمون PG+LHRH-α2 با تزریق 2 مرحلهای عصاره ی هیپوفیز بر عملکرد تولید مثلی ماهی بنی85955265FAتکاور محمدیاندانشجومالک سیلاویدانشجو کارشناسی ارشداحمد رضا حسینیهیئت علمی دانشگاه جیزفتسیامک روحانیکارشناسی ازشد سازمان دامپزشکیاسماء محمدیدانشجوی دکتری تخصصیبختیار حیدریدانش آموخته دکتری عمومی دامپزشکیJournal Article20120630<em> Barbus sharpeyi</em> of Cyprinidae family is an endemic fish of the province Khuzestan. The Iranian Fisheries Organization (Shilat) produces millions fry (1–5 gr) to restock the horalazim and lagoon Shadgan population annually. The objective of this study was to assay the effectiveness of LHRH-α2 hormone combined with carp pituitary extract (3 steps injection) and carp pituitary extract (2 steps injection) on reproduction index in <em>Barbus sharpeyi</em> including: spawning success, latency period, weight of stripped egg mass/weight of stripped egg mass remnant ovaries, and fertilization success. 200 fish were divided into 10 groups (180 fish treated with LHRH-α2 hormone combined with carp pituitary extract (3 steps injection) to different concentration and 20 carp pituitary extract (2 steps injection) 4.5 mg kg<sup>-1</sup> b.w.). The results showed that the LHRH-α2 hormone combined with carp pituitary extract in three steps injection (Second treatment with 8µg/kg LHRH-α2 in step one, 0.5 mg/kg PG in step two and 3mg/kg PG in step three have excess steps than two step injection lead to higher Latency period, spawning success (72%) and weight of stripped egg mass/weight of stripped egg mass (8.67% average) and fertilization success (77.85%) and spawning rate in comparison with method 2 steps injection (P<0.05). Therefore, it can be concluded that LHRH-α2 hormone combined with carp pituitary extract (3 steps injection) is more effective than CPE (2 steps injection) for spawning induction in<em> Barbus sharpeyi</em> specially Second treatment have suitable concentration for artificial breeding<em>.</em> ماهی بنی از خانوادهی کپور ماهیان و از ماهیان بومی استان خوزستان است که سالانه میلیونها بچه ماهی 5-1 گرمی برای بازسازی ذخائر تالاب شادگان و هورالعظیم تولید میکند. هدف از این مطالعه، بررسی مقایسهای تأثیر آنالوگ هورمون LHRH-α2 به همراه عصارهی هیپوفیز ماهی کپور معمولی (CPE) به روش 3 تزریقه، با عصارهی هیپوفیز ماهی کپور معمولی (CPE) به روش مرسوم (روش 2 تزریقه) بر عملکرد تولید مثلی شامل میزان موفقیت تخمریزی، دورهی پنهان، وزن تخمک استحصالی به وزن مولدین، درصد لقاح در ماهی بنی است. 200 قطعه ماهی در 10 گروه (تیمار هورمونی) 20 تایی (180 قطعه به روش 3 تزریقه و 20 قطعه به روش تزریق 2 مرحلهای هیپوفیز) تقسیم شدند. نتایج نشان داد که در روش 3 تزریقه که دارای مرحلهی تزریق اضافهتری نسبت به گروه 2 تزریقه بود، دارای دورهی پنهان طولانیتری است. بیشترین اثر نرخ تخمریزی در یکی از گروهها (8 میکروگرم/کیلوگرم هورمون LHRH-α<sub>2</sub> در تزریق مرحلهی اول، 5/0 میلیگرم/کیلوگرم غده هیپوفیز در مرحلهی دوم و 3 میلیگرم غده هیپوفیز در مرحلهی نهایی) حاصل شده است که دارای بالاترین مقدار در نرخ جوابدهی مولدین مادهی بنی بوده است (95%). میزان نرخ تخمریزی در این گروه با تمام گروهها اختلاف معنیداری داشت (05/0P<). در شاخص میزان تخم استحصالی به وزن بدن مولد، بیشترین نسبت حاصل شده (62/0± 79/9) و بیشترین درصد لقاح (8/9%) نیز در همین گروه دیده شد. نتایج حاکی از آن بود که روش تزریق سه مرحلهای در بهترین غلظت مناسب، از لحاظ عملکردی نسبت به روش تزریق 2 مرحلهای بهتر بود و تیمار دو به عنوان غلظت مناسب برای تکثیر مصنوعی ماهی بنی محسوب میشود.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310120140501Evaluation of reproductive parameters in different programs of CIDR insertion and eCG injection in Mahabadi does during nonbreeding seasonارزیابی شاخص های تولیدمثلی در برنامههای متفاوت سیدرگذاری و تزریق eCG در بزهای مهابادی در خارج از فصل تولیدمثلی961025266FAرضا مسعودیدانشکده کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهرانحمید کهرامدانشکده کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهرانمهدی لطفیدانشکده کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهرانمختار غفاریدانشکده کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهرانJournal Article20120609 The objective of this study was to evaluate the best period of progesterone treatment and the time of eCG injection during estrous synchronization in nonbreeding season in Mahabadi does. During nonbreeding season, 103 Mahabadi does, weighing 57.5±0.45 Kg, 2-4 years old, were used in the trail. These does randomly assigned to 6 groups. The control group (n=10) exposed to Mahabadi bucks without any treatments. The group C9-e7of does (n=26) were synchronized using CIDR for a period of 9 days and injected 300 IU eCG at day 7. In groups C17-e15 (n=16) and C17-e17 (n=16), CIDR inserted for 17 days and eCG injected at days 15 and 17, respectively. The groups C19-e17 (n=17) and C19-e19 (n=18) synchronized by CIDR for 19 days and received 300 IU eCG at days 17 and 19, respectively. Estrus detected one day after CIDR removal, then, the does were mated with Mahabadi bucks. The reproductive parameters were analyzed by ProcGenmod using SAS 9.1. The highest mating, kidding and fecundity rates were obtained in group C17-e17 and the highest estrus detection rate and litter size were achieved in group C19-e17 that were significantly higher than control group (P0.05). In all reproductive parameters measured, there were not significantly differences (P>0.05) between C9-e7 group and the other treatment groups of does. Furthermore, the short treatment period of progesterone insertion using in group C9-e7 compared with the other groups, will suggest that this group could be recommended for estrous synchronization program in nonbreeding season of Mahabadi does. هدف از این مطالعه تعیین بهترین مدت زمان تیمار پروژسترون و بهترین زمان تزریق eCG در برنامهی همزمانی فحلی خارج از فصل تولیدمثلی در بز مادهی مهابادی بود. 103 رأس بز مادهی مهابادی با میانگین وزنی 45/0±5/57 کیلوگرم و میانگین سنی 4-2 سال انتخاب شد. این بزها به 6 گروه تقسیم شدند. گروه شاهد (10n=) بدون هیچ تیماری در معرض بز نر قرار گرفتند. بزهای گروه C9-e7 (26n=) به منظور همزمانی فحلی به مدت 9 روز سیدرگذاری شدند و در روز 7 به آنها 300 واحد بینالمللی هورمون eCG به صورت عضلانی تزریق شد. گروه C17-e15 (16n=) و گروه C17-e17 (16n=) به مدت 17 روز سیدرگذاری شده و به ترتیب در روزهای 15 و روز سیدربرداری (روز 17) 300 واحد بینالمللی هورمون eCG دریافت کردند. گروههای C19-e17 (17n=) و C19-e19 (18n=) نیز، برای 19 روز سیدرگذاری شدند و به ترتیب در روزهای 17 و روز سیدربرداری (روز 19) 300 واحد بینالمللی هورمون eCG دریافت کردند. روز بعد از سیدربرداری بزها فحلیابی شدند و با بزهای نر نژاد مهابادی جفتگیری کردند. نتایج حاصل از فراسنجههای تولیدمثلی با استفاده از ProcGenmod نرمافزار SAS آنالیز گردیدند. بیشترین نرخ جفتگیری، زایش و بزغالهزایی در تیمار C17-e17 و بیشترین نرخ فحلیابی و دوقلوزایی نیز، در گروه C19-e17 مشاهده شد که با تیمار شاهد اختلاف بسیار معنیداری داشت (01/0P). نتایج این مطالعه، با نظر به نداشتن تفاوت معنیدار در همهی فراسنجههای تولیدمثلی اندازهگیری شده و کوتاه بودن روش درمانی، تیمار C9-e7 را برای همزمانسازی فحلی در خارج از فصل تولیدمثلی برای بزهای مهابادی پیشنهاد میکند.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310120140501Seroepidemiological survey of bluetongue disease in sheep in Khuzestan provinceبررسی سرواپیدمیولوژیک بیماری زبان آبی در گوسفندان استان خوزستان1031115267FAشیرین نوروزی کیامهدی پورمهدی بروجنیاستاد/دانشگاه شهید چمران اهوازمحمدرحیم حاجی حاجیکلائیمسعودرضا صیفی آبادشاپوریJournal Article20130212 Bluetongue is an infectious and non-contagious disease of domestic and wild ruminants, caused by bluetongue virus. This virus is a member of the genus Orbivirus and family Reoviridae. Clinical signs are usually detected in fine wool breeds of sheep and include fever, facial oedema, hyperemia and ulceration of oral mucosa, coronitis, lameness, abortion and death. The aim of this study was to evaluate the prevalence of bluetongue infection and association of this organism with host and environmental determinants in sheep in Khuzestan province. Serum samples from 556 sheep were randomly collected in Ahvaz, Hendijan, Baghmalek, Shadegan and Dezfool cities and were examined by ELISA assay. Seroperevalence rate of bluetongue was 55.9 % (95% CI: 51.8-60%). Logistic regression showed that the odds of infection was increased with increase of age (OR: 1.17 and 95% CI: 1.06-1.29). Relative frequency of infection was higher in male sheep than female sheep (P>0.05) and odds of infection in male sheep than females was 1.29 (95% CI: 0.71-2.37). Prevalence rate were in sheep with and without history of abortion 47.8% and 55.7% respectively (P>0.05) and odds of infection in sheep with history of abortion than healthy sheep was 0.63 (95%CI: 0.27-1.46). Prevalence rate in Ahvaz, Hendijan, Baghmalek, Shadegan and Dezfool were 50.2%, 12.5%, 60.5%, 82.8% and 85.7% respectively(P<0.001) and 33.5% of fluctuation of disease was justified by geographical location. This study confirms that bluetongue virus exists in Khuzestan province. According to local weather conditions and facility of vector-borne diseases, prevention and control measures should be considered by health authorities. زبان آبی، بیماری عفونی و غیرمسری نشخوارکنندگان اهلی و وحشی میباشد که عامل آن ویروس زبان آبی است. این ویروس متعلق به جنس اوربیویروس و خانوادهی رئوویریده است. علائم کلینیکی معمولاً در گوسفندان با پشم ظریف دیده میشود و شامل تب، ادم صورت، پرخونی و زخم در مخاط دهان، التهاب نوار تاجی، لنگش، سقط و مرگ است. هدف از این مطالعه، تعیین شیوع سرمی زبان آبی در گوسفندان استان خوزستان و همچنین ارتباط آن با فاکتورهای محیطی و میزبانی بود. در این تحقیق نمونههای سرمی از 556 رأس گوسفند انتخاب شد و به طور تصادفی از شهرهای اهواز، هندیجان، باغملک، شادگان و دزفول جمعآوری گردید و آنها به وسیلهی آزمایش الیزا از نظر وجود پادتن ضد این ویروس مورد ارزیابی قرار گرفتند. شیوع سرمی زبان آبی 9/55 درصد (فاصلهی اطمینان 95% 60-8/51) بود. رگرسیون لوجستیک نشان داد، شانس عفونت با افزایش سن بالا میرود (نسبت شانس 17/1 و فاصلهی اطمینان 95% 29/1-06/1). فراوانی نسبی عفونت در گوسفندان نر بیشتر از ماده بود (05/0P>) و شانس عفونت گوسفندان نر نسبت به ماده 29/1 (فاصلهی اطمینان 95% 37/2-71/0) بود. شیوع در گوسفندان دارای سابقهی سقط و بدون آن به ترتیب 8/47 و 7/55 درصد بود (05/0P>) و شانس عفونت در گوسفندان دارای سابقهی سقط نسبت به بدون آن 63/0(فاصلهی اطمینان 95% 46/1-27/0) بود. شیوع در اهواز، هندیجان، باغملک، شادگان و دزفول به ترتیب 2/50، 5/12، 5/60، 8/82 و 7/85 درصد بود (001/0P<) و موقعیت جغرافیایی 5/33 درصد از نوسانات بیماری را توجیه میکند. مطالعهی حاضر نشان میدهد که ویروس زبان آبی در استان خوزستان وجود دارد. با توجه به وضعیت آب و هوایی و سهولت انتقال بیماریهای قابل انتقال از طریق ناقلان، باید اقدامات کنترلی و پیشگیرانه مدنظر سیاستگذاران بهداشتی قرار گیرد.